زندگی را نمی بازم به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت بیست و دوم
زمان ارسال : ۱۰۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
مهوا بغضکرده و گلایهمند مادرش را نگاه کرد و از جا برخاست. صدایش میلرزید و بهسختی گفت: کاش فقط یهذره به منم حق بدین، یهذره درکم کنید. من فقط نوزدهسالهم بود که تنها شدم... هر تصمیمی گرفتم، نهایت تلاشم بوده برای انتخاب بهترین راه!
سمت اتا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00عکس آرش امیراگه هازهمین شخص یه عکس باشه که شخصیت آرش بهش بخوره بذاریدبهترالان به شخصیت امیرمیایدتاآرش🙏